آرامش مینا و مهدی

روزانه های جوانمرد کوچکمون

22اذر 96 مامان جون چند روزه دیگه حسابی دست و پا میزنی وقتی باهات حرف میزنیم تو هم تند تند دست و پای خوشگلتو تکون میدی اینقدر که دیگه دستات یخ میزنه 4روزی هست که این کارو میکنی قبلا ها 1دقیقه بود ولی الان حسابی تا وقتی که با هات بازی می کنیم دست و پا میزنی دیشب من و بابا کنارت نشستیم نوبتی من دستتو بوس میکردم بابا دستتو بوس میکرد تو هم 1نگاه به من میکردی 1نگاه به بابا و میگفتی اگووو ای ما هم میگفتیم اکووووو دهن بی دندونتو باز میکردی و میخندیدی صبح هم که شیرتو حسابی خوردی داشتم جاتو عوض میکردم که بری خونه مامانی شوخیت گل کرده بود همش میگفتی اگوو اگوو  ای جونم دیروز بابا میگفت وای خدای من ما 3نفر شدیم خه خه هنوز باورش نشده فکر میکنم هنو...
22 آذر 1396
1